گروه نمایش راگا تاکنون در کشورهای چین، امارات متحده عربی، آلمان، ایتالیا، انگلستان، پرتغال، جمهوری چک، روسیه (تاتارستان)، بلاروس، مالزی و گرجستان به اجرای خیمه شب بازی پرداخته و جوایز ویژهای نیز دریافت کرده است.
خیمه شب بازی نمایشی برای همگان
از زمان دقیق پیدایش خیمهشب بازی، مشهورترین و رایجترین نمایش عروسکی ایران، اطلاع زیادی در دست نیست. اما از قرن یازدهم میلادی به بعد در شعر شاعران ایرانی، اشاره به این نمایشها دیده میشود. بنا بر این میتوان برای نمایش خیمهشب بازی حداقل قدمتی حدود ۹۰۰ سال قائل بود.
بهنظر میرسد صدها سال پیش مسافران ایرانی در هند بازیهای عروسکی آن دیار را دیدند و پسندیدند و برخی عروسکهای آنان را (بیشتر از بمبئی) با خود به جنوب ایران آوردند. عروسکهای هندی به نسبت احتیاج داستانهای عروسکی ایرانی و نیز به دلیل عدم آشنایی خیمهشب بازان ایرانی با روش اجرایی این عروسکها، تغییراتی پیدا کرد و بسیار سادهتر شد. چهرهسازی و لباس، ایرانی شد و مفاصل حرکتی محدودتر.
خیمهشب بازی نمایشی سیار بود و همین ویژگی باعث شد که انواع تازهای بیابد و هر نوع صورت و نام تازهای پیدا کند: بازی خیال، خیمه سایه گردان، پنج یا پهلوان کچلک، شببازی یا خیمهشب بازی، خُم بازی، جی جی وی جی و …
“پهلوان کچلک” همان است که ما امروزه خیمهشب بازی میخوانیم که در آن داستانهای مختلفی از قهرمانان مختلف همچون پادشاه سلیم و پهلوان پنبه و غیره نشان میدادهاند. عروسکهای این بازی نامحدود بود ولی قهرمانان اصلی این پنج تن بودهاند: پهلوان کچل، آخوند، زن یا بی بی، رستم و دیو. این نمایش در روز و در هوای آزاد اجرا میشد و گاه سه ساعت طول میکشید.
خیمهشب بازی شکل دیگری بود که شبها و در خیمهای که در دو طرفش دو چراغ روشن بود، نمایش داده میشد و گاه پیش از غروب تا سپیده دم ادامه مییافت. صحنه صندوقی بود که یک طرف آن به طرف تماشاچیان باز بود و سه طرف دیگرش اطاقی را نشان میداد. صندوق در خیمه بود و نمایشگردان پشت صندوق مخفی میشد و عروسکها را که گاه نزدیک به ۱۲۰ عروسک بود، با نخ یا یالهای نازک تکان میداد.
دو نوازنده جلوی خیمه مینشستند که یکی کمانچه مینواخت و یکی ضرب و با آواز داستان را میگفتند و گاه با عروسکها هم گفتوگو میکردند.
ما امروزه از داستانهای این نوع نمایشها خیلی کم میدانیم و از نامهای آنها هم فقط معدودی باقی مانده است.
یکی از این نامها که از بازیهای مهم خیمهشب بازان امروز است نمایش “بارگاه سلیم خان” است که در آن نمایشگردان، که عروسکها را حرکت میداد و “استاد” خوانده میشد با همکاری شاگردش به جای عروسکها حرف میزدند و آواز میخواندند.
برای این کار سوتکی به اسم “صفیر” در دهان میگذاشتند تا صدا زیر و نازک شود. یک نوازندهی اصلی که ضرب یا تار یا کمانچه مینواخت، جلوی صحنه مینشست و میگفت و میخواند و با عروسکها گفتوگو میکرد. این آدم را “مرشد” میخواندند.
خیمهشب بازی عموماً بهصورت بداههپردازی ارائه میشد و سیر و پیشرفت داستان بر اساس قراردادهایی بود که استاد و مرشد قبلاً بین خود میگذاشتند. هدف از بازی سرگرم کردن تماشاگران بود و مرشد که هنگام اجرا پیشبرندهی داستان بود به نسبت استقبال تماشاچیان بازی را کوتاهتر یا بلندتر از مدت معمول میکرد. در واقع مرشد بود که عروسکها را به حرف میآورد و استاد بود که از زبان عروسکها پاسخ میگفت و ادامه میداد. مرشد آدمهای بازی را بهطور غیرمستقیم معرفی میکرد و در غم و شادی با آنها همدرد میشد و گاه چارهی درد میکرد.
صدای نازک عروسکها اغلب مفهوم نبود و برای فهماندنش به تماشاگر کم کم سنتی شد که مرشد قبل از پاسخ گفتن به عروسک، یک بار حرف او را با لحن استفهام بازگو کند، که این خود نوع ممتازی در گفتوگوی صحنهای است.
اشخاص مهم بازی هم عبارت بودند از: پهلوان کچل- پهلوان پنبهای که تنها در برابر ضعفا صاحب شجاعت مضحکی است. عروس- که هم خجالتی و هم پُر مدعاست. مادر زن- که لجوج و از خود راضی است. ملا. دو جور سیاه- که یکی نوکر بامزه و وفاداری است و یکی گاه به صورت دیو پدیدار میشود. جاروکشها، غولک و شیشهباز- که هر دو مطربند و شیرینکار. طبقکش- که جهیزیهی عروس را حمل میکند. ورورهی جادو- که پیرزنی وردخوان و طلسمبند و بدقلب است. دیو چهارشاخ و آدم دو صورت- که هر دو موذی و بیرحماند. دختر شاه پریان- که نمونهی لطف و زیبایی است و دختر رویاهای قهرمان و بالاخره سیاه- که غالباً با اسمهایی چون یاقوت یا مبارک خوانده میشود و با صراحت و طنز و شیطنتی ظریف، محور اصلی وقایع خندهآور است. مبارک همچون برادران عروسکیاش پانچ، کاپسرل، قرهگز، پتروشکا، … نماینده محرومان جامعه است و از حقوق آنان دفاع میکند و بر ظالمان میتازد.
در این نمایش جدا از سرگرمیهای مختلف نیکی و بدی در مقابل یکدیگر میایستند. نیکی پاس داشته میشود و بدی نهی میشود. آنکه در راه برقراری نیکی میکوشد “مبارک” است.
نمایشخانهی شناخته شده و رسمی این بازی قهوهخانهها بود، که روزگاری محل نشست و برخاست مردمی از طبقههای گوناگون بود. ضربهی مهم به این نمایشها زمانی بود که در اثر غلبهی روالهای تازه، قهوهخانهها بهتدریج شور و زندگی خود را از دست داد و از رونق افتاد و بازیگران خیمهشب بازی نیز پراکنده شدند.
شکل اجرایی خاص، بازگویی حوادث جاری جامعه و بداههپردازی در بیان و عمل، خیمهشب بازی را بهصوررت شادترین و مردمیترین نمایش عروسکی ایران در آورده است. نمایشی برای همگان، کودکان و بزرگسالان
خیمهشب بازی را همچون دیگر هنرهای سنتی پدر به پسر میآموزد یا استاد به شاگرد؛ یعنی آموختهها تجربی است و یافتهها سینه به سینه منتقل میشود.
نوآموز در آغاز زیر دست پدر یا استاد سادهترین وظایف را انجام میدهد تا آنچنانکه باید بیاموزد و تبحر پیدا کند، بعد دستیار و سرانجام جانشین استاد میشود.
حسین ربیعی فارغالتحصیل کارگردانی تئاتر از دانشگاه تهران، از سال ۱۳۷۰ شاگردی استاد علیاصغر احمدی را آغاز کرد و پس از پنج سال کسب تجربه به سمت استادی نایل آمد. او به همراه گروه خود در چندین جشنوارهی عروسکی و آیینی و سنتی داخل و خارج از ایران (انگلستان، فرانسه، کانادا، پرتغال، امارات متحده عربی، جمهوری چک) شرکت نموده و اولین خیمهشب باز حرفهای جوان در ایران محسوب میشود.
آخرین دیدگاهها